انسانهای اولیه در هزاره سوم
انسانهای اولیه در هزاره سوم
منبع : سایت راسخون
مقدمه
شاید سوالی به ذهن بیاید و آن اینکه چگونه ممکن است بعد از گذشت چندین هزار سال، تاریخ دوباره شاهد انسان هایی اولیه باشد؟ البته بنا بر طبیعت رشدگرا و تعالی خواه انسان این مساله کمی عجیب به نظر می رسد اما بعد از دانستن این نکته که لازمه تمتّع بیشتر عده ای، منحصر در عقب نگه داشتن عده ای دیگر است کم کم این گونه مسائل باور پذیرتر می شود. مطالعات تاریخی از گذشته تا حال منبع و مصدر تحولات فکری و عقیدتی بسیاری بوده است. ما نیز برای بررسی در مورد ریشه های استمرار تاریخ انسان های اولیه تا قرن معاصر باید به سراغ تاریخ برویم و به ترتیب بازیگردان اصلی و بازیگران آن را بشناسیم.
مساله یهود
اولین بررسی روانشناسانه شخصیت یهودی از طرف خودشان و توسط زیگموند فروید انجام شد. وی در تعبیری گویا شخصیت یک یهودی را مانند کوه یخ شناوری توصیف می کند که، فقط بخش کوچکی از آن در معرض دید دیگران است و قسمت اعظم آن از نگاه مشاهده گران پنهان می باشد. در طول تاریخ، این قوم میل عجیبی به پنهان کاری داشته اند. حتی در بسیاری از موارد آنان، با اجیر کردن دیگران و هدایت آنان از پشت صحنه در صدد رسیدن به اهداف خود بر آمده اند، که نمونه های آن تا عصر حاضر ادامه دارد. در قرآن کریم آنان انسان هایی لجوج، بهانه جو، قسی القلب، طمّاع، مال پرست، تحریفگر و فریبکار معرفی شده اند. هم چنین عهد عتیق نیز آنان را قومی گردنکش(3) ، تحریفگر(4) ، بی وفا به عهد خدا و بت پرست معرفی می کند. همچنین آوارگی یکی از وَجه مشخصه های اصلی آنان است که خودشان هم چندان از آن ناراحت نیستند. حتی بزرگان این قوم که آوارگی را ابزاری برای نیل به اهدافشان می بینند، آن را موهبتی الاهی(5) دانسته که خداوند برای پیشرفت آنان ارزانی داشته است. یهودیان، اگر چه تا چندی پیش اجتماع واحد و ثابتی نداشتند اما از طریق سرنوشتِ تقریباً یکسانی که در جوامع مختلف بدان دچار بوده اند، می توان آنان را دارای نوعی شخصیت قومی یکسان با خصایص همگون ارزیابی کرد، چرا که خصوصیات یکسانِ آنان عکس العمل ثابت و مشخصی را در دیگران در طول اعصار تاریخ بر انگیخته است. با این همه اختلافات و تنوع فرقه ای آنان را هم نباید از نظر دور داشت. همانطور که یک ضرب المثل قدیمیمی گوید: در میان دو یهودی سه عقیده وجود دارد!(6) و در جایی دیگر آمده است که، کشتی یک یهودی در میان دریا شکست و سر و کارش به یک جزیره متروکه افتاد. پس از سال ها که او را پیدا کردند، دیدند که در آن جزیره دو کنیسا ساخته است، در حالی که جز او کسی در آن جزیره وجود نداشت. او کار عجیب خود را با این جمله توضیح داد که یک کنیسا برای من است تا در آن عبادت کنم و دیگری کنیسایی است که هرگز پایم را آنجا نخواهم گذاشت!(7)
مساله یهود و مساله صهیونیسم
اجمالاً داستان از این قرار است که طراحان قصه ما ! از آنجایی که اهل کتاب(14) بودند وقتی به گذشته های دور نگریستند متوجه شدند که تاریخِ علم بشر به گونه ای تدریجی تکامل یافته است. همان طور که آثار به جا مانده ازانسان های مسمّی به اولیه غالباًً از جنس نقاشی و خط های کج و معوجی است که در اطراف خود مشاهده می کردند و نهایتاً اگر ذوق هنری! داشتند عکس شکار خود را می کشیدند و جالب اینکه بسیار کم است که از خود تصویری به جا گذاشته باشند، خوب! که آن هم، غالباً به خاطر این است که تصویری از خود را مشاهده نمی کردند، با ذهن و تصور و تخیل هم که خیلی کم سر و کار داشتند چرا که اولیه! بودند. به عبارت دیگر و علمی تر تمام آثاری که از آنان بر جای مانده، به گونه ای مشاهدات(15) آنان را در بر می گیرد. همین داستان بر تاریخ انبیا الهی نیز کاملاً منطبق است. چرا که در اولین نزاع تاریخ بشریت قاتلِ نه چندان حرفه ای داستان(16) ، حتی نمی داند چگونه می تواند جسد مقتول را، غیر قابل مشاهده سازد. تا اینکه کلاغ قصّه به کمک او می شتابد و آن را به او می آموزاند. همین طور داستان ادامه دارد تا به مرحله ای می رسد که گویا عالَمِ بشریت به مرحله ای رسیده است که پا را از مشاهدات فراتر نهاده و بتواند چند کلامی را به ذهن بسپارد. این هنگامی است که ظاهراً فرستادگانِ الاهی صاحب شریعت می شود و کمی بیشتر تکیه بر عقل و تفکر مردم می کنند و به همان اندازه کمی از آیات و نشانه های قابل مشاهده می کاهند و به عنوان پیامبری معرفی می شوند که دستوراتی از جانب حضرت حق گرفته و این دستورات توسط سایر فرستادگان که در رتبه ای پایین تر قرار دارند، به اطراف و اکناف منتشر می شود. در این حالت تا حدودی از اعتبار مشاهده و مشاهده گری کاسته می شود، هر چند که هنوز یادگیری و عمل بر اساس مشاهده اعتبار دارد. در ادامه این داستانِ واقعی، قافله بشریت به نقطه ای می رسد که پیامبری به نام موسی علیه السلام منشوری را از جانب حضرت حق دریافت می کند(17) که بر روی دو لوح سنگی دستورالعمل هایی نگاشته شده است که بعدها، به ده فرمان شهرت پیدا می کند، اگر چه از ده فرمان بیشتر بوده است. اما بنا بر بحث محوری این کتاب که در بیان احوالات قوم موسی می باشد، کمی بیشتر در مورد انسان های آن دوران، خصوصاً مردم طایفه حضرت موسی در مورد تحولِ تدریجی آنان از مشاهده گرایی به تصور گرایی(18) می پردازیم. در احوالات این قوم در قرآن آمده است که به آنچه مشاهده می کردند شدیداً ایمان پیدا کرده و در غیر این صورت آن را وقعی نمی نهادند. برای مثال در تورات که در نتیجه سال ها خون دل خوردن های حضرت موسی و بسیاری از پیامبران دیگر بعدها به دست عالِمان آنها نگاشته شد! خودِ خدا را در قالبی جسمانی و بشری ریختند و برای او از اعضا و جوارح چیزی کم نگذاشتند. گاهی هم او را به میدان مبارزه در آوردند و شکست سختی را از پیامبرشان به او تحمیل کرده و به غرامت کشی از او پرداختند.(19)
در قرآن تنها کتاب آسمانی مَصون از دستبرد بشری، یهودیان کسانی هستند که شدیداً مشاهده گرا توصیف شده اند.
مثلاً تا خدا را نبینند! ایمان نمی آورند:
وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (20)
و آن هنگام را كه گفتيد: اى موسى، ما تا خدا را به آشكارا نبينيم به تو ايمان نمىآوريم. و هم چنان كه مىنگريستيد صاعقه شما را فرو گرفت.
......فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً ....(21)
.....اينان بزرگتر از اين را از موسى طلب كردند و گفتند: خدا را به آشكار به ما بنماى....
البته گذشته از اینکه این خواهش ها می تواند به نوعی بهانه تراشی هم محسوب شود، اما در جاهایی دیگر احساس می شود که آنها پرستیدن اِلاه قابل مشاهده را از «الله» غیر قابل مشاهده لذت بخش تر می دانستند و این خواسته ای بر اساس عادت های آنان بوده است. آنجا که با هول و هراس از نیل عبور می کنند و در این سوی نیل قومی را می بینند که بتی را می پرستند، آنجا باز عادت های درونی شان عود می کند و بی درنگ از موسی می خواهند برایشان الاهی مانند آلِهَ یِ آنان قرار دهد تا ببینند!(مشاهده کنند) که چه می پرستند:
وَ جاوَزْنا بِبَني إِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ .(22)
و بنى اسرائيل را از دريا گذرانيديم. و بر قومى گذشتند كه به پرستش بتهاى خود دل بسته بودند. گفتند: اى موسى، همان طور كه آنها را خدايانى است براى ما هم خدايى بساز. گفت: شما مردمى بىخرد هستيد.
و جالب است که موسی به آنان می فرماید شما مردمی بی خرد هستید. یعنی کاملاً به عدم تفکر و تعقل آنان در مورد مسائل اشاره می کند. باز در جایی دیگر، خداوند کسی را با دانش و توانمند بر آنان به عنوان فرمانروا می گمارد، اما آنان که فقط مالِ نداشته او را مشاهده می کنند، بهانه می گیرند که ثروت ما بیشتر از اوست، و او مال قابل مشاهده ای ندارد. خوب، علم و دانش هم که تکلیفش مشخص است. چیزی که مشاهده نشود، از نظر این قوم، وجود خارجی ندارد:
وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ.(23)
پيغمبرشان به آنها گفت: خدا طالوت را پادشاه شما كرد. گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهى باشد؟ ما سزاوارتر از او به پادشاهى هستيم و او را دارايى چندانى ندادهاند. گفت: خدا او را بر شما برگزيده است و به دانش و توان او بيفزوده است، و خدا پادشاهيش را به هر كه خواهد دهد كه خدا دربرگيرنده و داناست.
و از این دست، داستان ها در تاریخ این قوم فراوان است، اما مهم این است که آنها نکته را یافته اند، و می دانند چه چیزی را در کجا به کار ببندند که به آن، در ادامه اشاره خواهیم کرد.
پروردگار عالمیان در ادامه این تطوّر تدریجیِ فهم بشریت، و رو به تکامل بودن تعقل آنان بر اساس تجربه های فردی و جمعی، با گذر زمان بشریت را قابل آن یافت که آخرین و جامع ترین کتاب آسمانی خود را، تا آخرین لحظه حیات بشریت در دست مردمان به امانت بگذارد، و با ضمانت آن از عدم تحریف و حفظ دائمی آن، این سفره گسترده را تا پایان تاریخ جهان در اختیار بشریت قرار دهد، و آن را معجزه جاویدان پیامبر خاتم معرفی نماید و از همه اینها جالب تر اینکه این معجزه جاویدان تماماً متشکل از کلمه(24) بود و به صرف مشاهده، بهره چندانی از آن برده نمی شد. این در حالی بود که وجود نازنین پیامبر خاتم مانند بسیاری از پیامبران قبل از خود دارای معجزات متعدّد و قابل مشاهده ای بودند که در موقع لزوم به اذن الاهی آنها را ظاهر می کردند تا آنان که هنوز ملاک و معیار اصلی را ملاحظات حسی می دانستند متنبه شده و به آیین اسلام درآیند، و از همین معجزات بود خبر های غیبی دادن ایشان، شفا دادن بیماران لاعِلاج، شق القمر و .... اما از مهم ترین تفاوت های اساسی پیامبر اسلام، با پیامبران پیشین، داشتن همین کتابی بود که اگر چه شامل کتاب های پیامبران پیشین هم می شود اما، متّصف به وصف مصونیّت از تحریف و تغییر تحریفگران و مغرضان، با ضمانت پروردگار عالمیان می باشد،که اگر اینگونه نبود همان بلایی که بر سر کتاب های پیشین آمد بر سر قرآن هم می آمد. معجزات قابل مشاهده پیامبر با رفتن وی از میان مردم از دسترس بشریت خارج شد و آنچه ماند کلماتی بود که در قالب آیات و سور به صورت کتاب جمع آوری شد(25) آری آنچه ماند، قرآن بود و قرآن متشکل از کلمه بود و کلمه دارای بار معنایی است و برای فهم آن باید تعقل کرد و اسباب درک آن گوش دادن، سخن گفتن، نوشتن و خواندن است، و همه اینها به نوعی اختصاص به انسان دارد گذشته از آنکه اگر گوش دادن را مشترک بین سایر موجودات هم ارزیابی کنیم فهم این معانی و تجزیه و تحلیل آن مطمئناً از دسترس سایر حیوانان خارج است، به گونه ای که گفتن، شنیدن ،نوشتن و خواندن، دارای مراکز عصبی خاص در انسان است. شاید یک مقایسه بین نابینایان(آنهایی که فقط می شنوند و اصلاً مشاهده نمی کنند) و کر و لال ها مساله را روشن تر کند. اغلب کرو لال ها آدم هایی سر حال، سرزنده، ورزیده و شادی هستند و فعالیت ذوقی شان هم اکثراً ورزش و پرورش جسم و تن می باشد. در حالیکه نابینایان، افرادی حساس، اندیشمند و کار فرهنگی شان هنر و ادب است. آنها (کر و لال ها) چون فرهنگ تصویری دارند، به ماده و زندگی دنیایی نزدیک ترند و اینها(نابینایان)چون فرهنگ کلامی دارند، بیشتر اهل معنا و روح و حساسیت و هنرند. گوش در درک معنا نقش اساسی دارد. یکی از تفاوتهای اساسی چشم و گوش در آن است که صدا را در خاج از ظرف زمان نمی توان گرفت و ثبت کرد در حالی که چشم، یک لحظه را می تواند ثبت کند. صدا در زمان ساری و جاری است در حالیکه تصویر ثابت است. تصویر فقط مکانی است در حالی که صدا، زمانی است.....یک لحظه از یک منظره، یک عکس است اما یک لحظه از یک موسیقی، هیچ نیست. گویی صدا، زنده تر، پیچیده تر و پویاتر است، در حالیکه تصویر، مادی تر و مرده تر و ساکن است.(26) کلاً کلمه و کلام و هر آنچه که با گوش دادن ارتباط دارد، دارای بار معنایی دقیق، سنگین و عمیقی است. اصولاً کلام بیشتر برای مفاهیم و معانی پیچیده به کار می آید اما تصویر و مشاهده گری برای نشان دادن جزئیّات و مفاهیم روشن و صریح. با این مقدمات باید در اینجا دو فرهنگ را از همدیگر تفکیک کنیم.
فرهنگ کلامی و فرهنگ تصویری
اما بنابر آنچه گذشت قرآن کلمه و کلام است و درک کلمه و کلام هنگامی به خوبی میّسر می شود که شخص، بیشتر در فرهنگ کلامی رشد کرده باشد و یا رشد فرهنگ کلامی وی در سطح بالاتری از فرهنگ تصویری وی باشد. در گذشته های دور بخش بزرگی از بازی ها و سرگرمیهای کودکان به نحوی با کلمه و کلام مرتبط بود، مانند مشاعره، حفظ قرآن، گفتن و شنیدن داستان ها و متل ها که بعد ها کودکان را در درک مفاهیم کلامی که بخش بزرگی از تعالیم اسلامی را تشکیل می دهد یاری می کرد.
رشد در فرهنگ کلامی و بها دادن بیشتر به تفکر و تعقل، و بدست آوردن درکی عمیق از تعالیم الاهی و استفاده موثر از عقل این نعمت بی نظیر الاهی باعث شد تا مسلمین بزرگترین و والاترین تمدن بشری را رقم زدند و تمدن اسلامی نه تنها از حیث کمی و سرزمینی بلکه از جهت کیفی هم به الاهی ترین و ارزش مدارترین تمدن بشری تبدیل شد. مطمئناً این مهم به مدد محتوای عمیق، ناب و متعالی این مکتب بود، مکتبی که گذشته از این که دارای برنامه ای جامع برای تمام جزئیات زندگی بود، اصرار زاید الوصفی برای رسیدن به زندگی بر مبنای تفکر و معرفت داشت...(28) چرا که از دیدگاه فرو فرستنده بر حق این مکتب، دیگر وقت آن رسیده بود که بشر محور تعلیمات خود را از یادگیری مشاهده ای و فرهنگ تصویری بیش از پیش بر محور تفکر، تعقل و معرفت بنا کند و زندگی خود را عمق بخشد و این در کتاب های الاهی پیشین به مقتضای تاریخ بشریت، آنچنان مورد تاکید واقع نشده بود و اگر هم در جایی به آن پرداخته بودند به آن بهایی در خور توجه داده نشد. در سایه این تمدن عظیم یهودیان و مسیحیان که خود صاحب کتاب هم بودند چه لذت ها که نبردند و چه پیشرفت هایی که در سایه این امنیت برآمده از تعالیم آسمانی بدان نائل نشدند. اما بزرگان قوم یهود که بنابر تعالیم خود آرزوی سلطنت جهانی را در سر می پروراندند(29) و دیگر خود را از مدار و مرکز عالم بودن خارج می دیدند دست به کار شدند در حالی که به خاطر محتوای انحرافی فرهنگ دینی خود و تناقضات موجود در آن، کسانی دیگر نیز که آرزوی حکومت جهانی در سر داشتند اما به دنبال پوششی مردم پسند برای چهره کریه نیّات خود بودند به سوی آنان جذب شدند چرا که تناضات پیچیده این آیین تحریف شده و اعتقادات نژادپرستانه آن، بهترین محمل را برای تحقق اهداف استثماری و استعماری آنان فراهم می کرد. این دو گروه با توجه به دانسته های خود و ملاحظه آموزه های ناب اسلامی، ریشه های این تحول و شکوفایی را به دست آوردند و در صدد استفاده از آنها در جهت منافع خود برآمدند. آنان با مقایسه تعالیم اسلامی و آموزه های بنیادی آن، بها دادن و تکیه بر تفکر و تعقل و تعدیل غرائز حیوانی را از دلایل اساسی پیشرفت این مکتب دانستند و دریافتند که تا منابع این تفکر در دست مسلمانان باشد سلطه جهانی یهود که از آیین یهودیت فقط به عنوان مشروعیت بخشی به حرکت خود استفاده میکرد، توهمی بیش نخواهد بود هر چند که این آیین چنان تحریف شده بود که بیشتر به دست نوشته می مانست تا کلام الاهی. از همان زمان و با همین انگیزه آنان از هر چیزی که بتواند منجر به آزاد کردن انسان از قید تفکر و تعقل بشود و انسان را در مسیر افراط در غرایز بکشاند، استقبال کردند چرا که فقط در این صورت آنان به حکومت جهانی خود امیدوار می شدند، وگرنه بر اساس کدام فلسفه می توان پذیرفت که یک انسان متفکر آزاد و عاقل باید بپذیرد که خداوند قومی آن هم یهودیان! را به عنوان ملتی خاص و مقرب خود، خلق کرده و دیگران باید در خدمت او باشند، مگر اینکه یا از قید عقل آزاد شود یا آن چنان در غرایز خود افراط کرده باشد که از حیطه شعور انسانی خارج شود و یا هم با پذیرش فلسفه هایی نظیر فلسفه هِگِل، عده ای را ذاتاً مستعد بردگی بداند(30) و عده ای را مستحق آقایی و سروری. آنان در تمام این حوزه ها به فعالیت پرداختند و چندی نگذشت که موفقیت های بزرگی را هم کسب کردند. از سویی با ورود به حوزه علوم با پرورش دادن نظریه هایی خاص و پررنگ کردن آن به راحتی فلسفه ای برای توجیه اَعمال خلافِ عقلِ بشری خود پیدا کرده و منتشر نمودند در حالی که قبل از آن، برای سهولت کار، در فرهنگ علمی جوامع که هدایت افکار عمومی را بر عهده داشتند، تغییراتی بوجود آورده بودند. بدین ترتیب که در حوزه روش های تحقیق در علوم، تجربه گرایی را که مبنایی مشاهده گرایانه دارد به عنوان علمی ترین روش تحقیق و پژوهش معرفی کردند و با این کار تمام اعتبار یک علم را به میزان قابل مشاهده بودن و تجربه پذیر بودن آن دانستند، پر واضح است که با این رویکرد، مقدار قابل توجه ای از فرهنگ کلامی و تمام عمق و محتوای ارزشی بسیاری از مفاهیم الاهی و انسانی از گردونه علم و به تبع آن از دسترس افکار بشری خارج می شود. به موازات این عمل، در اقدامی بسیار ظریف و زیرکانه با جایگزینی فرهنگ تصویری به مدد رسانه های متنوع، به جای فرهنگ کلامی، زندگی انسان ها را به سطحی ترین حد ممکن رساندند و به نوعی بسیاری از به اصطلاح پیشرفت های بشری را در تحقق این برنامه واپس گرایانه به خدمت گرفتند و از تمام ظرفیت های تمدن نوظهور که عمدتاً هم غربی-یهودی است در به سرانجام رساندن این برنامه استعماری – صهیونیستی استفاده کردند.
این ماجرا در ایران از همان زمانی شروع شد که بچه ها به جای حفظ و خواندن قرآن و لذت بردن از آن و خواندن و شنیدن دیوان حافظ و شاهنامه فردوسی دل به تماشای شهرفرنگ سپردند و به دنبال آن جعبه جادویی که به حق در فرهنگ مردم جادو می کرد جای شاهنامه خوانی و متل های قدیمی را گرفت، و در این هنگام بود که عقب نشینی فرهنگ کلامی آغاز شد. امروزه با گسترش رسانه های تصویری و در راس آن تلویزیون که نماینده فرهنگ تصویری به شمار می رود کار به جایی کشیده شده است که برای آموزش ساده ترین مفاهیم به کودکان و نوجوانان، باید از تصویر و به قول بسیاری به اصطلاح هنر استفاده کرد(31) ، در حالی که هنر خود بیشترین جایگاه را در فرهنگ کلامی دارد(32). اما شاید بیشترین تاثیر را، در از میدان به در کردن فرهنگ کلامی، رسانه های تصویری بر عهده گرفته اند. امروزه اقتدار این تفکر واپس گرایانه و تشکل شوم در حوزه رسانه تا اقصی نقاط کور این عالم کشیده شده است. از سینمای هالیوود آمریکا تا بالیوود هند و سایر کمپانی ها، همه و همه تحت فرمانبری سیاست رسانه ای واحدی عمل می کنند که هدف نهایی آن تهی کردن ذهن جوامع از احساس نیاز به فراتر رفتن و درک لذت های متعالی و سرگرم کردن شان به لذت های حیوانی و اقناع آنان از طریق پدیده های بصری و در نهایت منصرف کردن آنان از تفکر و تعقل است تا مانند حیواناتی رام به آنچه نمایش داده می شود نگاه کنند و به آنچه که گفته می شود گوش فرا دهند و همانگونه که خواسته می شود عمل کنند(33). آنها اگر می خواهند چیزی را جهانی کنند، کدخدایی خودشان و صمٌ بکم بودن زیردستانشان است. در حقیقت باید گفت که امروزه تشکّل امپریالیسم – صهیونیسمِ بین الملل در پشت نقاب آیین یهودیت و مسیحیت که در اصول اساسی آن انحرافات عمیقی ایجاد شده و با سوء استفاده از پیشرفت های بشری خصوصاً در علوم روانشناسی(34) و جامعه شناسی و دانش های بنیادی با ابزار رسانه، فرهنگی به اصطلاحاً جهانی را پایه گذاشته است که شاخصه های متفاوت و گاه متناقضی با فرهنگ های سابق بشری دارد. این فرهنگ نوظهور مخاطب خود را فقط و فقط، دیدگانِ مشاهده گران قرار داده و به تبع این رویکرد تمام تلاش خود را در توسعه فضای مجازی و رسانه های تصویری متمرکز کرده است. امروزه تلویزیون و شبکه های اینترنتی به همراه پرده های سینما نماینده این فرهنگ در میان مردم هستند. با این رویکرد، پرواضح است که تصویر و تسخیر ذهن مخاطب با نُمادها، علامت ها، شخصیت ها و تمام آنچه که امروزه از آن با نام فرهنگ تصویری نام برده می شود، خروجی این رسانه ها باشد. کارکرد اصلی این رسانه ها با تمام محصولات آنها منصرف کردن مخاطب از فکر کردن است به نوعی این رسانه ها با بمباران اطلاعاتی مخاطب خود و در دسترس قرار دادن آنچه مشابه و نتیجه تلاش او برای فکر کردن است، به مخاطب چنین القاء می کنند که تو هیچ نیازی به فکر کردن نداری! همه چیز به آسانی در دسترس توست و آنچه که تو با زحمت و استرس ذهنی می خواهی به آن برسی ما با شادمانی و سرگرمی برای تو مهیّا می کنیم. و نتیجه این می شود که بشر دیگر برای گشودن راز هستی اقدام نمی کند چرا که این راز را هنگامی که به آرامی روی صندلی سینما نشسته یا روی مبل روبروی تلویزیون لم داده و یا هنگامی که سوار بر امواج الکترونیکی مشغول سیاحت در اینترنت است برایش در قالب برنامه ها و فیلم های سرگرم کننده می گشایند و به این ترتیب همه چیز در قالب سرگرمی و بازی ارائه و جذب می شود. و با این سیاست است که مرزها از بین می روند، تابو ها شکسته می شوند و دیگر معنایی ندارد که کسی ادعا کند مثلاً برای تبلیغ دین ابزارهای خاصی وجود دارد یا برای تبلیغ کالایی خاص راه های مشخصی باید انتخاب شود. به این ترتیب اگر بتوان با موسیقی، افراد زیادی را در کلیسا یا کنشت جمع کرد، هیچ ممانعتی با نواختن موسیقی در کلیسا بوجود نمی آید حتی می توان با دعوت کردن از هنرپیشه ها و سایر کارهای سرگرم کننده برای جذب مخاطب بیشتر استفاده کرد. حتی می توان با راه انداختن کلیسای تلویزیونی زحمت رفت و آمد به کلیسا را از گردن مراجعان برداشت چرا که هدف جذب مخاطب بیشتر است که حاصل می شود. بدین ترتیب سیاست، فلسفه و تمام چیزهایی که ما فکر می کنیم احتیاج به فکر کردن دارد در قالب سرگرمی ارائه می شود و بدون آنکه مخاطب خود خبر داشته باشد در خلال تمام اینها به او القا می شود که هدف سرگرم شدن و انصراف ذهن تو از ناملایمات و پدیده های درد آور است و نتیجه این می شود که هر پدیده ای، هر حادثه ای، هر کلمه و کلامی و خلاصه هر چیزی که انسان را از لذت بردن و زندگی در عیش منع کند ملال آور، بی حال، سرد، ضدارزش و حتی ضد واقعی معرفی می شود و در یک کلام باید گفت که تمام همّ و غمّ این فرهنگ در این است که تمام آنچه را که یک انسان زمینی می خواهد فراهم کند تا او در عیش زندگی کند و در خوشی بمیرد، چرا که به اعتقاد این فرهنگ نهایت تعالی انسان، زندگی در عیش و مردن در خوشیِ ناشی از تمتّع چند ساله اوست. و اگر فکر می کنیم که فطرت بشری، اگر چه در مورد زندگی در عیش کوتاه بیاید و خود را به غفلت بزند، انسان را نمی گذارد که در خوشی بمیرد، دردمندانه باید بگوییم که طراحان زبردست این فرهنگ ضد بشری تمام جوانب امر را سنجیده اند و برای این مشکل هم راه چاره ای اندیشیده و این روزن امید به انسان بودن را هم به بهترین نحو ممکن گِل اندود کرده اند. بدین ترتیب که انسان بودن انسان به تفکر و تعقل اوست و حال در نظر بگیرید که انسانی یا انسانهایی از اینکه فکر می توانند فکر کنند ناراحتند چرا که با این فکر کردن از دنیای دوست داشتنی خود و زندگی در عیش بیرون می آیند و این باعث رنج و عذاب آنها می شود پس راهی را بر می گزینند که کمترین تصادم را با این بلای بشری! یعنی فکر کردن داشته باشند و آن راه را صاحبان این فرهنگ به بهترین وجه ممکن نمایانده اند و با تمام امکانات در اختیار اینان قرار داده اند. این راه پدیده ای است به نام سرگرمی. اما دو تفاوت عمده با سرگرمی در فرهنگ های دیگر دارد: اول اینکه سرگرمی در فرهنگ های دیگر یا بهتر بگوییم سابق، اولاً دارای وقت معین و در ثانی شیوه های مشخصی است. برای مثال در فرهنگ اسلامی سرگرمی یا استراحت کردن در ساعاتی معین از شبانه روز توصیه شده است و مهمتر از آن دارای شیوه ها و روشهایی مخصوص به خود می باشد یعنی این سرگرمی اولاً باید با حقوق دیگران در تعارض نباشد و در ثانی ضرری برای شخص در پی نداشته باشد. در حالی که در فرهنگ نوظهور هیچکدام از این محدودیت ها نه در وقت و نه در شیوه های آن مطرح نیست. برای مثال در جوامع تحت تسلط این فرهنگ برای در دسترس بودن این نوع سرگرمی ها هم از حیث مکانی و هم از حیث زمانی مکانهای و حتی شهرهایی ایجاد شده که فرد بدون هیچ محدودیتی می تواند از آنها بهره مند شود اگر چه که امروزه تلویزیون با شبکه های ماهواره ای و اینترنت در دسترس ترین این سرگرمی هاست. از جهت شیوه های آن هم که با وجود جواز حمل اسلحه برای مردم عادی دیگر حرفی برای گفتن نیست. چرا که در بسیاری از موارد کسانی که مرتکب قتل می شوند انگیزه هایی را که برای عمل خود بیان می کنند نوعی سرگرمی به شیوه آدم کشی است تا دلایل محکمه پسند.
اما تفاوت اساسی دیگر که می توان مهمترین تفاوت این دو فرهنگ نامید حضور غالبی رسانه آن هم از نوع تصویری آن در سرگرمی های این فرهنگ نوظهور است. در سایر فرهنگ ها نوع سرگرمی ها علاوه بر شرایط خاص آن دارای کیفیت متفاوتی می باشد. تفریحات ورزشی که غالباً ورزش های جسمی را شامل می شود تا کتاب خواندن که نوع عالی سرگرمی هاست تا شرکت در اجتماعات عمومی یا دید و بازدید های خانوادگی همه از نوع سرگرمی های متداول در فرهنگ های سابق است. اما در فرهنگ نوظهور، فرد درحالی که در خانه نشسته است می تواند برای سرگرم شدن برنامه های مذهبی را در کلیسای تلویزیونی مشاهده کند، او می تواند برای رفع خستگی به مشاهده مسابقه فوتبال بپردازد، یا می تواند به جای کتاب خواندن فیلم هایی را مشاهده کند که مانند کتاب های مختلف از جمله رمان ها دارای داستانی عشقی یا جنایی یا خانوادگی هستند، همچنین می تواند فیلم ها یا برنامه هایی را مشاهده کند که با تصاویر مختلف مطالبی علمی را برای او به نمایش گذاشته اند، یا می تواند با تماشای فیلم های جنسی از شبکه های اختصاصی اینگونه برنامه ها، نوعی لذت جنسی مشاهده ای ببرد، و تا آنجا سرگرمی های مبتنی بر مشاهده و مشاهده گری رواج دارد که می توان گفت در این فرهنگ سرگرمی معنایی جز تماشا کردن و حظ بصری ندارد. اما همانطور که گذشت آنچه به انسانیت انسان غنا می بخشد و او را به اوج و تعالی می رساند و اساساً آنچه موجبات فراتر رفتن و انسان تر شدن انسان را فراهم می کند از مقوله هایی است که نه تنها نمی توان آنها را با رسانه و به تصویر کشیدن نمایاند بلکه به خاطر اینکه رسانه خود یک پیام محسوب می شود(35) باعث تحریف در این مفاهیم شده علاوه بر آن که خود این مفاهیم در این حالت به طور کامل و شامل منتقل نمی شوند و به این ترتیب مخاطب از همه جا بی خبر به خیال اینکه با استفاده از رسانه های تصویری مثلاً در حال دریافت مفاهیم دینی است صاحبان این فرهنگ با دستی نامرئی اما موثر آنچه را که می خواهند بر صفحه ذهن او می نگارند و ناخودآگاه به او القا می کنند که واقع و حقیقت همین است که به مشاهده آن پرداخته ای و این گونه است که خیلی قبل تر از اینکه طرحی از جانب طراحان فرهنگی مطرح شود مخاطبان با آن موافق و همدلند، و به راحتی می توانند مردم را مانند حیواناتی آزمایشگاهی نسبت به مسئله ای متعصب یا بی تفاوت کنند، همان طور که الآن بسیاری در اروپا و آمریکا تعصبی را که به فلان بازیگر یا بازیکن دارند به عیسای مسیح ندارند و بسیاری موارد دیگر که هر شنونده عاقلی با شنیدن آن در ذی شعور بودن آنها شک می کند. با بها دادن به فرهنگ تصویری از سویی دیگر با مهجور کردن فرهنگ کلامی، مخاطبان خود را مردمی بی تفاوت، سطحی، تابع احساسات زودگذر، ضعیف در اراده، زودرنج و بی حوصله و خوش گذران و دم غنیمت شمار بار می آورند که مردمی این چنینی برای عصری که همه چیز آن را ماشینها بر عهده گرفته و خواهند گرفت کاملاً مناسب هستند. در پایان در نگاهی گذرا به چند خصوصیت کلیدی این فرهنگ نوظهور اشاره می کنیم:
آزادی اندیشه :
توصیه به نیندیشیدن برای بالا بردن همدلی ها و برابری :
ترویج تناقضات به هر نحو ممکن :
ترویج اینکه مذهب افیون توده هاست و در مواقعی هم بنا به موقعیت ها و مقتضیات زمان قرار دادن افیون به جای مذهب برای توده ها.
تغییر در مفاهیم خصوصاً در مفاهیم ارزشی:
ترویج آزادی انسان برای دور کردن وی از محدوده تعالیم آسمانی:
پشت پرده تفکر مادی و الحادی جهان "مارکس"،
پشت پرده تئوری های آزادی جنسی و شهوانی "فروید"،
پشت پرده اندیشه اضمحلال و انهدام نظام خانواده "دورکیم"،
پشت پرده تضییع و انحراف ادبیات "ژان پل سارتر" قرار دارد،
و پشت پرده آزادی انسان یا تفکر لیبرالیسم "جان لاک" قرار دارد،
که مارکس، فروید، دورکیم و ژان پل سارتر همگی یهودی اند!(36) و جان لاک هم مشروعیت بخش و تئوریزه کننده استعمار نوین و همگی تحت حمایت بی دریغ تشکل شوم امپریالیسم – صهیونیسم بین الملل قرار دارند...........
و اینگونه است که امروزه در جزیره ای بنام کره زمین انسان هایی زندگی می کنند که اگر چه دیگر با سنگ های تیز شده به شکار نمی روند.
گوشت خام نمی خورند.
در غار ها زندگی نمی کنند.
همدیگر را نمی خورند،
اما به جای همه اینها آنقدر هنوز ابتدایی هستند که سلاح هایی برای کشتن همدیگر ساخته اند که با فشار دادن یک دکمه ملیون ها نفر را نابود کند. و در خانه هایی زندگی می کنند که اگر چه نزدیک هم هستند اما انگار فرسنگ ها و سال ها از هم دورند به طوری که اگر در همسایگی شان کسی بمیرد این بوی تعفن بدن اوست که دیگران را از ماجرا با خبر می سازد. و به همین شیوه اگر نگاهی به تجارت دنیای امروز بیاندازیم فعال ترین و پردرآمد ترین شرکت ها را مانند لاشخور هایی می بینیم که کفتار صفت در کمین ربودن و پاره کردن ضعیف ترها ایستاده اند.
با این حساب باید منتظر کسی باشیم تا جهان را به سوی ارزشهای متعالی و نهایت انسانیت رهنمون باشد.
پی نوشت ها :
- آنان که یهودیت را نه فقط یک آیین بلکه بیشتر مساله ای نژادی می دانند.
2 - احمد کریمیان، یهود و صهیونیسم،ص441
3 -کتاب نحمیاء نبی، باب 9 ،جمله 7
4 - کتاب ارمیا نبی،باب 23،جمله 30
5 - عجاج نویهض، پروتکلهای دانشوران صهیون، پروتکل یازدهم ،ص304
6 - هفت آسمان ،ش 17،ص236
7 - الن آنترمن ،باور ها و آیین های یهودی،ص323
8 - معنای بخشی از آیه 82 سوره مائده
9 - از قول ای وون حداد،نویسنده روشنفکر آمریکایی که می گوید:کاخ سفید در تصرف یهودیان است.....به گونه ای که ما آمریکاییان می گوییم کاخ سفید اشغالی،احمد کریمیان، یهود و صهیونیسم،ص665
10- مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای مدظله در چند سال اخیر این نوع استعمار و استثمار را فرانوین نام نهاده اند.ر ک ،عصر امید،ویژه استعمار فرانو،ش،8،بهار1387 و پیام مقام معظم رهبری به کنگره عظیم حج 19/10/84
11 - نیل پستمنNiel Postman ،زندگی در عیش، مردن در خوشی،ص2،چاپ پنجم،ترجمه دکتر صادق طباطبایی
12 - در قرآن آمده است که یهود برای شانه خالی کردن از پذیرش دین اسلام به دنبال عالمان و حتی ساحرانی می رفته اند تا سوالاتی را از آنان یادگرفته و از پیامبر بپرسند تا با پاسخ ندادن پیامبر، او را تحقیر کنند که خداوند متعال تمام این نقشه ها را نقش بر آب می کرد. در سده های اخیر هم تاریخ نویسان که بسیاری از آنان خود یهودی بوده اند زمینه سوالاتی را برای پرسیده شدن فراهم کرده اند که در هر صورت موجب تحکیم اعتقادات خودشان و تضعیف دشمنانشان می شود که در این حال در واقع، دیگران بدون اینکه خود بفهمند در راستای اهداف آنان به کار گرفته می شوند، یکی از نمونه های این جریانات وجود اسرائیلیات در تفاسیر و احادیث مسلمانان است که با قبول آن مشکلاتی پیش می آید که برای پاسخ گویی به آن باید به مطالعه کتب یهود و در نهایت قبول بعضی از مبانی فکری شان در مورد خدا، عالم هستی،شیطان،.....پرداخت.
13 - بنابر آنچه خود در پروتکلهای خود که برنامه عمل جهانی شان را نشان می دهد نوشته اند.پروتکلهای دانشوان صهیون،پروتکل ششم،ص281
14 - منظور اهل علم و دانش. و اشاره به این که خداوند متعال به خاطر ارسال رسل و انزال کتب توسط آنان انتظار دیگری از اهل کتاب دارد و این به خوبی نشان می دهد که اهل کتاب دارای فهم بیشتری از کافران و مشرکان هستند. همان طور که خداوند آنان را به خاطر نپذیرفتن دعوت پیامبر و مجادله با همدیگر با اینکه قبلاً بر آنها کتاب نازل شده توبیخ می کند.
15 - استفاده تکراری از کلمه"مشاهده"تعمدی است.م
16 - البته این قسمت قصه کاملاً واقعی است.
17 - این جمله منافاتی با این که قبل از وی نیز بر پیامبران پیشین کتاب نازل شده، ندارد و به خاطر موضوع این اوراق این مثال آورده شده است.
18 - منظور استفاده بیشتر از ذهن و عمیق تر شدن فهم انسان می باشد.
19 - شاید به این ترتیب با فهمی که خودشان از خدا داشتند، می خواستند که دیگران حساب کار دستشان بیاید، چرا که آنها همه را به کیش خود می پنداشتند.
20 - (بقره ،55)
21 - (نساء،153)
22 - أعراف ، 138
23 - بقرة ، 247
24 - منظور اینکه مفاهیم آن در قالب کلمه آمده بود.
25 - به علاوه احادیثی که کینه توزان با دست هایی ناپاک، حق و باطل را در آنها به هم آمیختند، تا پوششی بر سوابق نه چندان مطلوب خود کشیده باشند و البته باکی نداشتند که این غرض با کم کردن شان پیامبر خاتم بدست آید.
26 - پژوهه صهیونیت،ص18
27 - آنچه وجود مادی و قابل حس با حواس پنجگانه دارد.
28 - و با همین مبنا در قرون چهارم و پنجم، تمدن اسلامی نظامیه ها و بیت الحکمه ها و دارالعلم هایی را در ممالک اسلامی بر پا کرد که تنها در دارالعلمی در طرابلس که یکی از شهرهای لبنان کنونی بود یک میلیون و ششصد هزار جلد کتاب وجود داشت و خلفای اسلامی مقدار قابل توجهی از بیت المال را صرف ترجمه متون یونانی و ایجاد مراکز آموزشی می کردند. همچنین چند صد سال قبل از پیدایش بیمارستان در ممالک غربی، در جهان اسلام بیمارستان های تخصصی حتی برای بیماران روانی وجود داشت، و در مورد سایر علوم حتی علوم غیر اسلامی هم مراکزی بوجود آمد تا در مراکز آموزشی تدریس شوند(دکتر علی اکبر ولایتی،فرهنگ و تمدن اسلامی،ص35).و این زمان مقارن بود با زمانی که امپراتوری های غربی دیروز و کشورهای اروپایی امروز در تاریکی قرون وسطی تحت سلطه کلیسا به دنبال نجات خود با خرید بهشت از ارباب کلیسا بودند.
29 - البته بعد از انحراف عمیق بنی اسرائیل از مسیر الاهی و تخلفات مکرر از وعده الاهی بنابر تورات آنان از مقام افضلیتی که بر دیگران داشتند ساقط شدند و همانطور که در قرآن آمده است این قوم تا قیامت روی صلح را نخواهد دید و ذلت و خواری بر آنان مقدر شده است.
30 - محمد امیر شیخ نوری، صهیونیسم و نقد تاریخ نگاری معاصر غرب،ص از نظر فلسفه هگل شرقیان چنین استعدادی دارند و غربی ها باید زحمت متمدن کردن آنها را بکشند!
31 - در صورت استمرار این گونه آموزشها مشکلاتی دامنگیر کودکان می شود که غالباً به عنوان تنبلی فکر از آن نام می برند.البته ناگفته نماند که در کشور های غربی حتی در برخی موارد کودکان آموزش فلسفه می بینند.
32 - امروزه با تبلیغات فراوان چنان نمایانده اند که انگار هنر فقط در فیلم ،سینما،عکاسی،نقاشی و مانند اینها خلاصه می شود در حالی که همه اینها در فرهنگ تصویری جای می گیرد.و در مقابل ،هنر هایی چون نویسندگی،شعر که در فرهنگ کلامی جای دارند بسیار مهجور شده اند.که فقط با نگاهی کوتاه به آمار جشنواره های دو طرف این تفاوت کاملاً نمایان است.
33 - و چه زیبا آلدوس هاکسلی در کتاب "دنیای شگفت انگیز نو" و جرج اُروِل در رمان "هزار و نهصد و هشتاد و چهار" این مطالب را در بیان کرده اند.
34 - نگارنده مطالعاتی را که به اقتضای رشته دانشگاهی(روانشناسی) انجام داده ام تاحدودی راز منع کردن علما از پرداختن به علم روانشناسی برایم آشکار شده است چرا که این ابزار اگر در دست کسانی قرار بگیرد که تقید به دین حقیقی نداشته باشند فجایع بسیاری به بار می آورد و امروزه با همین ابزار انسان ها را از انسانیت تهی کرده اند.
35 - مارشال مک لوهان،آیینه های جیبی
36 - پژوهه صهیونیت،ص405
1- قرآن کریم
2- کتاب مقدس، انتشارات اساطیر، چاپ اول1380
3- کریمیان احمد، یهود و صهیونیسم، انتشارات موسسه امام خمینی ره، چاپ اول1387
4- نویهض عجاج، پروتکلهای دانشوران صهیون، ترجمه حمید رضا شیخی، نشر بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ پنجم 1387
5- هفت آسمان، فصلنامه تخصصی ادیان و مذاهب،شماره های 17، 22 و26
6- آنترمن آلن، باورها و آیین های یهودی،انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب،ترجمه رضا فرزین
7- پستمن نیل،زندگی در عیش مردن در خوشی،انتشارات اطلاعات،چاپ پنجم، ترجمه دکتر صادق طباطبایی،1386
8- احمدی محمد(به کوشش)، پژوهه صهیونیت،موسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه 1376
9- شیخ نوری محمد امیر، صهیونیسم و نقد تاریخ نگاری غرب، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،چاپ اول1388
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}